نویسنده: پیتر هافپنی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Causality

به تعبیر به یادماندنی [دیوید] هیوم، علیت «سیمان این جهان» است، نسبتی است که به واسطه‌ی آن رویدادی به رویدادی دیگر متصل می‌شود و با آن سنخی از رخدادها موجب سنخ دیگری از رخدادها می‌شود. این اندیشه نقش مهمی در تبیین‌های ما از دنیای اطراف‌مان دارد، هنگامی که در پاسخ به پرسش‌های «چرا»، جمله‌هایی بیان می‌کنیم که با «زیرا» آغاز می‌شوند و آن رویدادهای پیشین را شناسایی می‌کنند که موجب شده‌اند پدیده‌ی مورد تبیین رخ دهد.
با این حال، مفهوم علیت به آسانی تن به تحلیل نمی‌دهد. مسئله این است که چگونه می‌توان سیمانی را درک کرد که علت و معلول را به هم متصل می‌کند، ضرورتی را که ما به آمدن معلول‌ها در پی علت‌ها نسبت می‌دهیم. تعبیرهای قرن بیستمی معمولاً از تحلیل تجربه‌گرایانه هیوم آغاز می‌شود (تجربه‌گرایی، به معنای این دیدگاه است که همه‌ی معرفت‌ها باید بر پایه‌ی تجربه بنا شده باشد). از نظر هیوم، پیوندهای علّی پیوندهای ضروری نیست، یعنی مانند روابط منطقی نیست، زیرا، بر اساس دیدگاه تجربه‌گرایی، توصیف یک رویداد مستلزم رخ دادن هیچ رویداد دیگری نیست (یعنی به لحاظ منطقی ایجاب نمی‌کند که رویداد دیگری رخ دهند). ربط دادن معلول به علتش هم رابطه‌ای نیست که در جهان وجود داشته باشد، چون ما هیچ تجربه‌ای درباره این پیوند ضروری میان یک رویداد (علت) و رویداد دیگر (معلول) نداریم، بلکه فقط خود این دو رویداد را تجربه می‌کنیم. در نتیجه، از نظر هیوم، هرچند ما به واسطه‌ی عادت درباره‌ی علیت چنان می‌اندیشیم که گویی رابطه‌ای ضروری است، در جهان، پیوندهای علّی چیزی بیش از همایندهای ثابت رویدادهای مجاور و متوالی نیست که به لحاظ منطقی و به لحاظ مادی از یکدیگر مستقل‌اند. چون امروزه معمولاً می‌پذیرند که علت‌ها می‌توانند از راه دور نیز مؤثر باشند و نیز این که علت و معلول ممکن است همزمان رخ دهند، از رأی هیوم فقط این می‌ماند که علیت در نظم‌هایی تجسم می‌یابد که نمایشگر همایندی‌های ثابت میان سنخ‌های رویدادهاست.
مفهوم همایندهای ثابت را می‌توان بر اساس شرط لازم و کافی شرح و بسط داد. (این معنای لزوم با لزوم و ضرورت مورد بحث در سطور بالا فرق دارد.) شرط لازم برای یک رویداد، شرطی است که همیشه هر وقت رویداد مورد نظر رخ دهد، رخ می‌دهد، در حالی که شرط کافی است که هرگاه رخ دهد، رویداد مورد نظر نیز رخ می‌دهد. این مفهوم به ما اجازه می‌دهد پیچیدگی‌های روابط علّی را در نظر بگیریم: مثلاً ممکن است معلولی به دسته‌ای از علت‌های همبسته یا به علت‌های متفاوت و مستقلی ربط داشته باشد، و ممکن است فقط در صورتی رخ دهد که علت‌های بازدارنده‌ای درکار نباشد. این پیچیدگی‌ها در همایندی‌های ثابتی که این صورت کلی را داشته باشند، لحاظ می‌شود: «همه‌ی LMN ها یا PQR ها یا STW ها که در پی رویداد E حادث می‌شوند»، در این جا N نماد فقدان شرطی از سنخ N است و هریک از حروف نماینده‌ی شرط «ناقص» برای E (رویداد) است، یعنی بخش ناکافی ولی غیرزائد از مجموعه شرایطی (مانند LMN) که خود برای E غیرضروری ولی کافی است (Mackie, 1965). برای مثال می‌توان به نظریه‌ای در باب انقلاب اشاره کرد که ترکیبی است از اندیشه ‌های مارکسیستی و نظریه‌ی محرومیت نسبی و چنین استدلال می‌کند که فعالیت انقلابی (E) یا ناشی از وقوع همزمان قطبی شدن جامعه‌ی سرمایه‌داری به صورت دو طبقه، یعنی بورژوازی و پرولتاریا (L)، فقر و فلاکت پرولتاریا (M)، و فقدان آگاهی کاذب پرولتاریایی (N) است، یا ناشی از وقوع همزمان تفکیک جامعه به گروه‌های سلسله‌مراتبی (p)، همنوایی اعضای یک گروه با هنجارهای گروهی بالاتر (Q)، و فقدان راه‌های مشروع تحرک از گروه پایین به بالا (R). نظریه‌های دیگری در باب انقلاب را می‌توان به مثابه مجموعه‌های دیگری از شرایط ناقص مطرح ساخت (مانند STW).
حتی این روایت مشروح از تعبیر هیومی نیز، همانند روایت‌‌های ساده‌تر، دچار این معضل است که نمی‌تواند نظم‌های علّی را از آن چه فیلسوفان تعمیم‌های تصادفی می‌نامند و پژوهشگران اجتماعی آن را روابط کاذب یا هم- نشانگانی می‌خوانند، تشخیص و تمیز دهند. مثال‌های چنین روابطی عبارت است از توالی شب و روز، افزایش خسارت تصادف‌ها با افزایش تعداد آتش‌نشان‌هایی که در محل حاضرند؛ این رویدادها همایندی‌های ثابت‌اند اما بدون پیوند ضروری علیت که رویداد سابق را به رویداد لاحق ربط دهد. هیومی‌ها درصدد حل این معضل برآمده و معیارهای منطقی یا معرفتی برای تفاوت‌ گذاردن میان قوانین علّی و تعمیم‌های تصادفی ارائه کرده‌اند، اما منتقدان معتقدند که تمامی این تلاش‌ها بی‌ثمر است. تحلیل هیومی علیت بعضی از فیلسوفان تجربه‌گرا را به این نتیجه رسانده که علیت هیچ جایی در علوم پیشرفته ندارد (Russell, 1917).
در تحلیل‌های غیرهیومی علیت، محدوده‌های تجربه‌گرایی را پشت سر می‌گذارند. یکی از نظرگیرترین تحلیل‌ها، که دیدگاه واقع‌گرایی است، می‌گوید ضرورتی که مشخصه‌ی علیت است ضرورت فیزیکی است. علت و معلول، به رغم اصرار هیومی‌ها، رویدادهای مستقلی نیستند بلکه رابطه‌ی درونی دارند. علت این قدرت را دارد که معلولش را ایجاد کند زیرا رابطه‌ای واقعی میان آن‌ها وجود دارد، سازوکار زاینده‌ای که به صورت فیزیکی یا مادی علت را به معلول ربط می‌دهد، حتی اگر این پیوند غالباً فراسوی تجربه‌ی ما باشد. طبق این دیدگاه، همایندهای ثابت ممکن است شواهدی برای پیوند علّی باشد، اما همه‌ی گستره‌ی معنایی علیت را پوشش نمی‌دهد، چون معنای علیت ناشی از سازوکاری طبیعی است که علت و معلول را به هم می‌پیوندد. در واقع، پیوندهای علّی واقعی ممکن است به صورت امور منظم آشکار نشود، چون ممکن است علت‌های بازدارنده‌ای عملکرد یک علت و ظهور معلول آن را مختل کنند. مثلاً فشاردادن کلید لامپ ممکن است به روشنایی اتاق نینجامد اگر فیوز پریده باشد و مانع از روشن شدن چراغ شود. عمل نکردن کلید- ابطال یک همایندی ثابت- موجب نمی‌شود که علّی بودن پیوند واقعی را میان زدن کلید و روشن شدن چراغ به واسطه‌ی سازوکار بنیادی جریان برق، انکار کنیم. معضل این دیدگاه واقع‌گرایانه این است که با زیرپاگذاشتن تجربه‌گرایی هیومی و موجودیت بخشیدن به سازوکارهای فرضی و نیروهای نامرئی که فراسوی کنترل معرفتی تجربه هستند، چه قیدوشرط‌هایی می‌توان برای سازوکارهایی تعیین کرد که در مقام تبیین‌های علت و معلولی به آن‌ها توسل می‌جوییم؟ اگر بنا باشد ویروس‌ها را بپذیریم، چرا ارواح خبیثه یا اوراد جادوگران را نپذیریم؟
با عنایت به این که همه‌ی تلاش‌‌هایی که برای تحلیل علیت به عمل آمده با معضل‌هایی روبه رو است، بعضی این بحث را پیش کشیده‌اند که علیت یک واحد بنیادین تحلیل‌ناپذیر است (Anscombe, 1971). حتی اگر تحلیل رضایت‌بخش علیت در جهان طبیعی ممکن بود، باز هم پرسش‌های مربوط به جایگاه آن در دنیای اجتماعی بی‌پاسخ می‌ماند: آیا کنش‌های انسانی معلول علت‌هایی است، و اگر چنین است، آیا اختیار فقط توهم است؟
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.